سلام
شاید بدانم که نوشتن هر پست جدید چرا برایم از قبل سخت تر میشود
شاید علتش اینست که نمیفهمم مخاطب منظورم را گرفته یا نه
شاید او نمیفهمد مرا و یا من نمی فهمم او را
شاید نوشته هایم قابل فهم نیست
یا شاید خودم هم منظورم را نمی فهمم وانتظار دارم دیگران بفهمند
شاید اصلا منظوری ندارم
آیا کسی هست که این را بفهمد؟
من که نمی فهمم!!
اوایل میخواستم بیهوده ننویسم.حتی یک کلمه
و می خواستم جزاوهام (خیالات باطل) ننویسم جز یک کلمه (وهم )
اما کسی نفهمید که به من هم بگوید
بگوید که وهم،نیست
و بیهوده نیست
میترسم اگر پیش بروم به روزگار دکارت دچار شوم ....
و شک کردنم را دلیل بر هستی ام بگیرم
اما من نیستی ام را دلیل بر هستی ام میگیرم
من از قبل آنجا که نیستم هستم
نیستی من همانقدر که هستی هست ، نیست
وهستی من هر آن قدرکه نیستی نیست ، هست
هر چقدر در نیستی ها غرق شوم نیست تر میشوم
و هر آن قدر در هستی غرق شوم هست میشوم
آب کوزه چون در آب جو شود محو در وی گردد و او جو شود
من هم نیم هست و نیم نیستم
هر نیمم که درمنشاش شود دیگری کمرنگ خواهد شد
هستم اگر در هستی شود نیستم نیست تر خواهد شد
و نیستم اگر در نیست شود هستم کمرنگتر ...
ما در هستی و نیستی مان گیر نکرده ایم
فقط میخواهیم به آن نگاه کنیم
تا آمارش را داشته باشیم
تا تکان نخورد
میخواهیم میان خوف و رجاء بمانیم ...