سفارش تبلیغ
صبا ویژن

87/7/6
11:27 عصر

قهقه ی شیطان

سلام

سحر فرزاد جمشیدی میگفت صدای قهقه ی شیطون به گوش میرسه . چون زمان آزادیش  نزدیکه . راست میگفت، صداش رو میشنوم. شاید اینم کار شیطونه که کامپیوترم درست شد و امکان دسترسیم به اینترنت این دم آخری فراهم شد.تا تنه ام به تنه ی بی در و پیکر وب بخوره و بی در و پیکر بشم. آخه از قبل ماه رمضان بد جوری خراب شده بود و درست هم نمیشد. توی ایام روزه داری از شرش راحت بودیم . مثل قوتی که نخوردیم و آبی که نیاشامیدیم . با رایانه هم کار نکردیم و روزه مان بهتر بود . بیشتر از بیشتر شدن پارسال بیشتر شدیم. هر چند باید بیشتر از اینها بیشتر میشدیم که نشدیم و شرایط برای بیشتر شدن هم کمتر از قبل بود. کمتر نماز را با جمعیت خواندیم ولی حسنی که داشت این بود که تنها بودیم. هر روز به خودمان سرکوفت زدیم و حسرت دقایق از دست رفته جگرمان را از حسرت های دیگر بیشتر کباب کرد و چه خوب شد که  کباب شد. نان را بردیم و کباب گرفتیم. هر سال اینهمه کبابمان نمیدادند.امسال قیامتی بود از حسرت .به قول آقای پناهیان شب قدر مثل قیامته باید حسرت خورد و خود را سرزنش کرد. اما حسرت این قیامت میتونه شرایط رو عوض کنه . خدا خودش گفته شب قدر بهتر از هزار  شبه و کسی که حسرت بخوره برای این چند سال کاهلی و گناه ، انگار هزار سال حسرت خورده. البته این هزار سال برای ما در مقابل خدا کمه اما در مقابل کرم خدا............ .

خدا را شکر به خاطر همه نعمت ها و الطافش و مخصوصاً این سراب توهمی که میان برهوت اینترنتی پر از سراب به من اختصاص داد تا به صورت ناشناس ریا کنم !!! ( به خاطر ظاهر پراکنده و پریشان نوشته بالا عذر می خواهم)


87/5/17
11:59 عصر

تولد یک توهم

سلام

میلاد زینت پرستندگان و اعیاد شعبانیه مبارک باد!

متاسفانه برخلاف انتظارات در نیمه سال هشتاد و هفت قرار داریم ، دیروز تولد یک سالگی توهم من بود ولی این دومین پست امسالم است که در میان  فشارهای متعدد کاری، روانی،برزخی،فارغ التحصیلی،پروژه ای و ... نوشته میشود.دلم می خواست پیش از این، از مناسبت های تقویمی و غیر تقویمی استفاده کنم و مطالبی توهم آمیز و توهم انگیز بنویسم اما خوب نشد که بشود ......

در هر حال سال گذشته ،شانزدهم مرداد بود که این جایگاه را برای خود باز کردم تا واقعاً در آن بنویسم.اولین هدفم از این کار همان نوشتن بود و دومی نوشتن مطالبی منسجم حول محور عنوان(یعنی توهم)،و هدفم از انتخاب این عنوان ،دیدن موضوعات مختلف از جایگاه توهم و دیدن جایگاه توهمی موضوعات بود که یقیناً تا به حال در این وبلاگ به این اهداف نرسیده ام، که ممکن است همین به روز نکردن منظم و پراکندگی موضوعات مطرح شده ، دلیل اصلی اش باشد.
اما قابل توجه است که افتتاح این وبلاگ در زندگی من تاثیر بسزایی داشته و از روز تاسیس، نکات خوبی (مثبت یا منفی)بدست آورده ام.مثلاً از پارسال تا حالا در هر شرایطی ،با دیدی منتقدانه ، به منظور بیرون کشیدن موی سپید توهم از ماست افکار و اخبار و افعال و اشکال و اقوال و.... به مسایل نگاه کرده ام.و می خواستم این دید را با شما در میان بگذارم که نشد.البت در اولین پست که با عنوان ((افت..احیه)) تقدیم شد، متذکر شده بودم که شاید ترک کنم و دیگر ننویسم،اما به هر حال این حق شماست که در هر وبلاگی که می خواهید وارد شوید،با مطلبی نو روبرو شوید(هر چند چرت و پرت!!!) پس در این سالروز فرخنده، امیدوارم از حقتان بگذرید و بر من ببخشایید.....!

فعلاً خداحافظ


87/3/9
7:22 عصر

آفت نوآوری

سلام ، سال نو مبارک!

این اولین سلام حقیر در سال 87 است (البته خطاب به شما، احتمالا) و این خود نوعی نو آوری در عرصه سلام کردن است .اما نه از نوع قابل شکوفا شدن بلکه از نوع قابل شکوفا نشدن! به عبارت دیگر این از نوآوری هایی است که پروسه ی کهنه شدن را تسریع می کند.برای  وضوح بیشتر، میتوان تذکر داد که منظور،صرفآ  سلام و عید مبارکی نیست ،بلکه انجام این اعمال درغیر از وقت خودش است. وبه هر علتی از قبیل ساختار شکنی،تنوع طلبی، توجیه خطا و ... که عمل کرده باشیم، چون عوامل ظهور و بروز استعداد های نهفته در آن کار با هم چفت نشده اند، ابدآ این قوا به طور جامع به فعل تبدیل نمی شوند. و اگر قوای یک عمل به طور ناقص به فعل تبدیل شود،مثل این است که اصلا به فعل تبدیل نشده(برای رسیدن به یک مقصد،چه 100 متر با آن فاصله داشته باشیم،چه 1 میلیمتر،در هر دو صورت به مقصد نرسیده ایم!) و دیگر نمی توان انتظاری که از آن میرفت را داشت .اما اگر هنوز اقدامی در جهت شکوفایی آن بر نداشته ایم ،می توان به بروز کامل و جامع استعدادهایش امیدوار بود .مانند دانه میوه ای که قبل از کاشتن میتوانیم آنرا به صورت میوه های بالقوه ببینیم. اما اگر آنرا در غیر از وقت مناسب با خاک و آبی نا مناسب کاشتیم ،ممکن است چند میوه خشک و کوچک و بی خاصیت  که نمیتوان آنرا میوه نامید تحویل مان دهد یا اصلا پس از جوانه زدن در اثر سرما زدگی یا هر عامل دیگر کلا از بین برود وقابلیت شکوفایی اش را از دست بدهد .
پس به طور خلاصه تر میتوان گفت ،هر نوآوری که در جایگاه مناسب و با شرایط مناسب قبلی و بعدی انجام شود، به شکوفایی منجر میشود و اگر در هر کدام از مراحل سیر از قوه به فعل کوتاهی شود ، قوا به طور جامع فعل نشده و انتظارات رابرآورده نمیکند .
البته با دقت بیشتر در این قضیه ، ظرافت نام گذاری سال 87 به سال نوآوری و شکوفایی  از طرف مقام ولایت را بیشتر میتوان درک کرد.و این، ما را در جهت انجام بهتر فرامینشان ، کمک  میکند.

پپپپپپپپپپپپپپپپپپ .ننننننننننننننننننننننن

- از ابتدای ورودم به وولاگز ،با این عبارت اختصاری مواجه شده ام:"پ.ن" کی میدونه واقعا یعنی چه؟
- تسلیت ایام خدمت بزرگواران مادر از دست داده.
- متن بالا مربوط بود به دو ماه پیش.
- حقیر شدیدا دارای نوآوری هایی در زمینه متن هستم که امیدی به شکوفا شدن هیچ کدامش نیست. زیرا هر کدام را به مناسبتی برای وولاگ نوشته ام اما کمتر به متن قابل ارسال برای نت بدل شده و از وقتش گذشته.پس بیایید از خودمان شروع کنیم!!!


86/11/27
3:24 عصر

مخاطبِ لیز

سلام
باور کنید علت به روز نکردن مرتب، کم آوردن در مطالب نیست ولی غیر از کم آوردن می توان دلایل موجه و غیر موجه بیشماردیگری را بیان کرد تا خود را ازاین خطا تبرئه کنیم. منتهی فکر نکنم گوش کسی حوصله شنیدن چنین دلایلی را داشته باشد و دهان مبارک مخاطبان بیرحمانه میگوید که (( بس است توجیه ،اگر حرف حسابی داری بگو وگرنه کار دارم می خوام برم !!!)) و تو سعی میکنی خود را عادی جلوه بدهی و بزاق فراوان دهانت را به آهستگی از تنگنای گلویت رد کنی ،مبادا کسی صدایش را بشنود!سپس در حرکتی کند به مغزت رجوع می کنی تا با تدبیری سریع  مخاطب را سر جایش نگه داری ، نکند گوش با ارزشش را بردارد و ببرد.ولی در آن لحظه انگارمغزت در خوابی شیرین فرو رفته . با تکانی شدید آنرا به خود می آوری و پیشنهادش را می پرسی او هم میگوید:(( برو قسم بخور که راست میگی و واقعا" نتونستی..)) .تو بدون اینکه بفهمی مغزت چی گفته با عجله میری تا این جمله را برای بیان، تحویل زبانت بدهی که ناگهان حس بدی به تو دست میدهد و اینبار مغز تو را با صدای بلند صدا میزند :((نروووووووووووووو....بببرگگگگگگگردددد...)) با شتابی وصف ناشدنی و یاری گرفتن از حرکات آکروباتیک تغییر جهتی صد و هشتاد درجه ای میدهی و به دهانت- که به هوای شروع نطق باز شده بود- میگویی همین طور بمان تا برگردم.هن هن کنان به مغزت میرسی و قبل از اینکه او چیزی بگوید تو می گویی((چچچی بگگگم بهششش؟؟؟ ...د یالله)).ومغز که حالتی متفکرانه به خود گرفته با طمانینه خاصی میگوید:((فقط هول نکن ... سعی کن جلو لرزش دست و پات رو بگیری....چند نفس عمیق بکش....وبا یک لبخند کوچیک دعوتش کن که بنشینه ....فعلا" برو این کارا رو انجام بده!!!...بعد دوباره بیا ببینیم چه میشه کرد؟؟!!!..)) و تو باز هم هول هولانه بر میگردی و راست شکمت را میگیری و میدوی به سمت دست و پا و ... که مغز داد میزند:((هول نشوووووو)) و تو با تمام وجود سعی میکنی در جایت میخکوب شوی اما به علت لیزی بیش از حدِ اعصاب، به شدت، با پشت روی اعصابت میخوری ومحل ضربه را خرد میکنی.بدون اینکه به روی خودت بیاوری یا به اطراف نگاه کنی به زور هم که شده درد را تحمل میکنی و روی دوپا می ایستی و به آهستگی طوری که لنگیدن و چوب شدن کمرت زیاد توی چشم نزند،میروی تا ماموریت را انجام دهی.
 غافل از اتفاقات پیش رو،آخر سر به سراغ دهان میری تا به او بگویی که از مخاطب دعوت کند به نشستن ولی با دیدن صحنه ای -از راه دهان-، سر جایت ماتت میبرد و تمام غصه ها و درد های اخیر در مغز استخوان هایت رسوب میکند.
اتفاقی که انتظارش را نداشتی بوقوع می پیوندد!!!مخاطب راهش را کشیده و رفته ....
فریاد مغز تو را به خود می آورد که:((نباید از دستش بدی بدی بدی دی دی دی ی ی ی....)). تو دوباره شتاب میکنی انگار تمام درد هایت به یکباره در استخوان هایت حل می شود.میروی سراغ چشم تا ببینی کجا رفت این گوش گریز پا!!! آن را در آستانه درب می یابی که دارد میرود. بدون فکر با پاهایت به طرف آن میدوی و با دستانت بازوی مخاطب را به شدت می چسبی و با نرم زبانی سعی بر نشستنش میکنی... وقتی به خود می آیی ، مخاطب را میبینی که جلویت نشسته و در چشمانت زل زده . با غرور و حس پیروزی ابتدا به سراغ دهان میروی و لبخندی حواله خط پیشانی طرف میکنی و سپس به سراغ مغز میروی و با گردنی افراشته روبرویش می ایستی .ناگهان گوش خراش ترین عربده ها در فضای مغزت می پیچد و گوشَت را تا آستانه دردناکی میبرد.بدون کوتاه آمدن از ژست مغرورانه به دنبال منشا صدا میگردی که کریه ترین صورتها را در مقابلت میبینی و بادت به یکباره خالی میشود!! بله این قیافه مال مغزت است ولی چرا؟؟
از او میپرسی ((چِدِس.......گوشم کر شد؟؟!!....بی ممممعنی!!)) مغز با همان هیبت و وحشت فریاد میزند که ((چرا سر خود کار میکنیییی فلان فلان.....))..........(مناقشات بین ایندو باشد برای بعد)......سر انجام پس از کوتاه آمدن مغز، به تو میگوید که :((فعلا" برو براش مقدمه چینی کن تا من برم مطلب جور کنم بدم برو بچز بیارن برات... برو)) .تو آهسته و فکورانه میروی تا مقدمه چینی کنی یا سر صحبت را باز کنی.مینشینی پشت دهان و فرماندهی را بدست میگیری ولی باز هم نمیدانی چه بگویی که صدای مخاطب عزیز،تو را وادار به صحبت میکند. او با عصبانیتی که در آن خویشتنداری نهفته شده با صدایی بلند میگوید:((پس چی شد افاضات جنابعالی؟؟؟ سر کاریم؟؟؟ اگه حرفی نداری میرمااااااا...!!!!)) وتو میگویی(( نه نرین خواهش میکنم ،بنشینید الان میگم (قورت دادن بزاق دهان،با صدا)...ببینید! اصولا" امروزه جذب مخاطب کار مشکلی شده و خوب البته مخاطب ها هم کم حوصله و تنبل شدن، حاضر نیستن برای شنیدن چهارکلمه حرف حساب دو کلمه مقدمه بشنون.یا حاضر نیستن فکر کنن..... اگه مطلبی بهشون بگی که برای فهمیدنش نیاز به فکر داشته باشن اصلا ترجیح میدن اون رو نشنون....اگه حرفت از یک دقیقه بیشتر بشه حوصلشون سر میره. معلوم نیست چطو می خواد بشه با این اوضا....))
-((بسه دیگه اینقدر اظهار فضله نکن .... همین چرندیات افاضاتت بود..م....ک...ب...ع...(سسسسوت)....ما رو باش خودمون رو مسخره این یه الف کردیم...تا من باشم.....))
مخاطب چند فحش زیر زبونی دیگر هم میدهد و میرود و تو در حالی که هنوز ((عَینِ)) اوضاع در گلویت مانده،باز هم ماتت برده.که صدایی آهسته از پشت سرت میگوید:((جناب مغز گفتند در مورد 22 بهمن صحبت کنید!!))
...


86/10/21
12:27 صبح

دست من و دامان تو

سلام {و تسلیت}
دو سه روز پیش وقتی داشتم داخل کمدم را میکاویدم چشمم به دفتری آشنا خورد آنرا برداشتم و لای آنرا باز کردم. بالای صفحه نوشته شده بود: 2/11/85 روز دوم محرم....
خط خودم بود..و بعد از یک سال نکات زیادی برای من کم حافظه داشت و باعث شد وقت بیشتری را روی این سال از کف رفته اندیشه کنم.
تصمیم گرفتم بخشهایی از این نوشته را در این تار نمای توهم آفرین بنویسم::::...:

...الان محرم است و امروز روز دوم محرم. و ما بازهم همان که بودیم و چه بسا بدتر.دیشب به هیئت ......... رفتم.سخنران آقای ........ بودند و بعد مداحی آن پسری که نمیشناسمش و........و...... .میخواستم بگویم هیئت دیگر بوی خاک نمیدهد، اما بر خودم شک بردم شاید شامه? من پیر شده شاید هم القای شیطان است.ولی دیشب غصه خوردم .چون در هیئت بوی خاک نمی آمد.هیئت را چه به .....هیئت را چه به....هیئت را چه به ..... هیئت را چه به .....؟؟؟

چرا  نباید محفلی برای آنان که از خودشان خسته شده اند باشد؟چرا حزب اللهی ها را از همه جا میرانند حتی آنجا که حرف خداست؟ همه? محافل به دنبال جذب اند ولی جذب کی؟جذب جوانان علاف و در به در کوچه و خیابان ؟جوانان رفیق باز و نوار وسی دی و گوشی مد روز و هزار هزار اطواری دیگر؟این کارها به دل ما1 نمی نشیند . ما به اندازه کافی گناه میکنیم.دلمان  میخواهد برویم در جائی که از خود کنده شویم .می خواهیم رویمان نشود با وضع قبلی بیاییم می خواهیم بدون نغمه های حرام امام حسین (علیه السلام)را بشناسیم .اگر قرار است مدح و سخن و شکل و شمایل محفل ها همانی باشد که در بیرون است،آن بیرونی اش بهتر است.مگر من چه کرده ام؟....بهتر است بگویم...نه اصلاً بهتر است چیزی نگویم! هر حرفی بزنی در دادگاه علیه ات استفاده میشود.در دادگاه قیامت.از تک تک کلمات و جملاتت سوال میشود و وای اگر نتوانی جوابگو باشی.اما در این دادگاه از حرفهایی که نمیزنی هم میپرسند و باز هم وای اگر نتوانی جواب دهی.باید گفت و باید نگفت هر آنچه را گفتنی است و هر آنچه نگفتنی است.و من باز از کجا بدانم کدام گفتنی است و کدام نه !؟ یا کدام کجا و کدام کجا نه !؟

هیئت همیشه بهتر بود و هست چون خیمه حسینی است و نیست چون برای اولین بار فکر کردم که اگر ....(فلان مداح).... نیاید من هم نمی آیم.مگر به خاطر ...(فلان مداح).... می آمدم؟؟

ای خاک بر سرمان. حماقت را به سر حد کمال رسانده ایم.خودم را میگویم....ولی آخر مگر برای امام حسین میآییم؟امام حسین را چه نیازی به زاری من ؟....من بیشتر به این محفل نیاز دارم. من نیاز دارم تا به درگاه حسین دست نیاز بگشایم و از او خودش را طلب کنم.میروم..میروم و گوشه ای مینشینم...گاهی فریادی با جمع بر می آورم و گاه دستی بر سینه چون دیگران میکوبم تا حسین(علیه السلام) مرا نیز در زمره نیازمندان درگاهش ببیند..........خدایا شاید تو از من بدت بیاید چون شنیدم دیشب حدیثی را از امام صادق که فرمودند:خدا از افراد ضعیف خوشش نمی آید.پرسیده شد چه کسی است آن؟ فرمودند آنکس که نتواند نهی از منکر کند.......خدایا  می خواهم در دادگاه قیامت به تو بگویم کسی را که از او بدت می آید به خاطر گوشه مجلس حسینت به دامان حسین واگذار کن...دست من ودامان تو.

1-منظور از ما من و تمام آن جوانان مذکور و غیر آنها هستیم!!!


86/10/7
12:0 صبح

خطبه غدیر-11(بیعت گرفتن رسمى)

بیعت گرفتن رسمى

اى مردم، شما بیش از آن هستید با یک دست و در یک زمان با من دست دهید، و پروردگارم مرا مأمور کرده است که از زبان شما اقرار بگیرم درباره آنچه منعقد نمودم براى على امیرالمؤمنین و امامانى که بعد از او مى‏آیند و از نسل من و اویند، چنانکه به شما فهماندم که فرزندان من از صلب اویند.

پس همگى چنین بگویید:
 «ما شنیدیم و اطاعت مى‏کنیم و راضى هستیم و سر تسلیم فرود
مى‏آوریم درباره آنچه از جانب پروردگار ما و خودت به ما رساندى درباره امر امامتِ اماممان على امیرالمؤمنین و امامانى که از صلب او به دنیا مى‏آیند. بر این مطلب با قلب‏هایمان و با جانمان و با زبانمان و با دستانمان با تو بیعت مى‏کنیم.

بر این عقیده زنده‏ایم و با آن مى‏میریم و روز قیامت با آن محشور مى‏شویم. تغییر نخواهیم داد و تبدیل نمى‏کنیم و شک و انکار نمى‏نماییم و تردید به دل راه نمى‏دهیم و از این قول بر نمى‏گردیم و پیمان را نمى‏شکنیم.

تو ما را به موعظه الهى نصیحت نمودى درباره على امیرالمؤمنین و امامانى که گفتى بعد از او از نسل تو و فرزندان اویند، یعنى حسن و حسین و آنان که خداوند بعد از آن دو منصوب نموده است.

پس براى آنان عهد و پیمان از ما گرفته شد، از قلب‏هایمان و جان‏هایمان و زبان‏هایمان و ضمائرمان و دستهایمان. هر کس توانست با دست بیعت مى‏نماید و گرنه با زبانش اقرار مى‏کند. هرگز در پى تغییر این عهد نیستیم و خداوند (در این باره) از نفسهایمان دگرگونى نبیند.

ما این مطالب را از قول تو به نزدیک و دور از فرزندانمان و فامیلمان مى‏رسانیم، و خدا را بر آن شاهد مى‏گیریم. خداوند در شاهد بودن کفایت مى‏کند و تو نیز بر این اقرار ما شاهد هستى.»

اى مردم، چه مى‏گویید؟ خداوند هر صدایى را و پنهانى‏هاى هر کسى را مى‏داند. پس هر کس هدایت یافت به نفع خودش است و هر کس گمراه شد به ضرر خودش گمراه شده است، و هر کس بیعت کند با خداوند بیعت مى‏کند. دست خداوند بر روى دست بیعت کنندگان است.

اى مردم، با خدا بیعت کنید و با من بیعت نمایید و با على امیرالمؤمنین و حسن و حسین و امامان از ایشان در دنیا و آخرت، به عنوان امامتى که در نسل ایشان باقى است بیعت کنید. خداوند بیعت شکنان را هلاک و وفاداران را مورد رحمت قرار مى‏دهد. و هر کس بیعت را بشکند به ضرر خویش شکسته است، و هر کس به آنچه با خدا پیمان بسته وفا کند خداوند به او اجر عظیمى عنایت مى‏فرماید.

اى مردم، آنچه به شما گفتم بگویید، و به على به عنوان «امیرالمؤمنین» سلام کنید و بگویید: «شنیدیم و اطاعت کردیم، پروردگارا مغفرت تو را مى‏خواهیم و بازگشت به سوى توست». و بگویید: «اَلْحَمْدُ للّه‏ِِ الَّذى هَدانا لِهذا وَ ما کُنّا لِنَهْتَدِىَ لَوْ لا اَنْ هَدانَا اللّه‏ُ ...» : «حمد و سپاس خداى را که ما را به این راه هدایت کرد، و اگر خداوند هدایت نمى‏کرد ما هدایت نمى‏شدیم. فرستادگان پروردگارمان به حق آمده‏اند».

اى مردم، فضایل على بن ابى‏طالب نزد خداوند ـ که در قرآن آن را نازل کرده ـ بیش از آن است که همه را در یک مجلس بشمارم. پس هر کس درباره آنها به شما خبر داد و معرفت آن را داشت او را تصدیق کنید.

اى مردم، هر کس خدا و رسولش و على و امامانى را که ذکر کردم اطاعت کند به رستگارى بزرگ دست یافته است.

اى مردم، کسانى که براى بیعت با او و قبول ولایت او و سلام کردن به عنوان «امیرالمؤمنین» با او، سبقت بگیرند آنان رستگارانند و در باغ‏هاى نعمت خواهند بود.

اى مردم، سخنى بگویید که به خاطر آن خداوند از شما راضى شود، و اگر شما و همه کسانى که در زمین هستند کافر شوند به خدا ضررى نمى‏رسانند.

خدایا، به خاطر آنچه ادا کردم و امر نمودم مؤمنین را بیامرز، و بر منکرین که کافرند غضب نما، و حمد و سپاس مخصوص خداوند عالم است.


86/10/7
12:0 صبح

خطبه غدیر-9(مطرح کردن بیعت)

مطرح کردن بیعت

اى مردم، من برایتان روشن کردم و به شما فهمانیدم، و این على است که بعد از من به شما مى‏فهماند.

بدانید که من بعد از پایان خطابه‏ام شما را به دست دادن با من به عنوان بیعـت با او و اقرار به او، و بعـد از من به دست دادن با خود او فرا مى‏خوانم.

بدانید که من با خدا بیعت کرده‏ام و على با من بیعت کرده است، و من از جانب خداوند براى او از شما بیعت مى‏گیرم. «اِنَّ الَّذینَ یُبایِعُونَکَ اِنَّما یُبایِعُونَ اللّه‏َ...»: «کسانى که با تو بیعت مى‏کنند در واقع با خدا بیعت مى‏کنند، دست خداوند بر روى دست آنان است. پس هر کس بیعت را بشکند بر ضرر خود اوست، و هر کس به آنچه با خدا عهد بسته وفادار باشد خداوند به او اجر عظیمى عنایت خواهد کرد.»


86/10/6
12:0 صبح

خطبه غدیر-10(حلال و حرام، واجبات و محرمات)

حلال و حرام، واجبات و محرمات

اى مردم، حج و عمره از شعائر الهى هستند، «فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ اَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ اَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما ...» : «هر کس به خانه خدا به عنوان حج یا عمره بیاید براى او اشکالى نیست که بر صفا و مروه بسیار طواف کند، و هر کس کار خیرى را بدون چشم داشتى انجام دهد خداوند سپاسگزار داناست»

اى مردم، به حج خانه خدا بروید. هیچ خاندانى به خانه خدا وارد نمى‏شوند مگر آنکه مستغنى مى‏گردند و شاد مى‏شوند، و هیچ خاندانى آن را ترک نمى‏کنند مگر آنکه منقطع مى‏شوند و فقیر مى‏گردند.

اى مردم، هیچ مؤمنى در موقف (عرفات، مشعر، منى) وقوف نمى‏کند مگر آنکه خداوند گناهان گذشته او را تا آن وقت مى‏آمرزد، و هر گاه که حجش پایان یافت اعمالش را از سر مى‏گیرد.

اى مردم، حاجیان کمک مى‏شوند و آنچه خرج مى‏کنند به آنان باز مى‏گردد، و خداوند جزاى محسنین را ضایع نمى‏نماید.

اى مردم، با دین کامل و با تَفَقُّه و فهم به حج خانه خدا بروید و از آن مشاهد مشرفه جز با توبه و دست کشیدن از گناه بر مگردید.

اى مردم، نماز را بپا دارید و زکات را بپردازید همانطور که خداوند عز و جل به شما فرمان داده است و اگر زمان طویلى بر شما گذشت و کوتاهى نمودید یا فراموش کردید، على صاحب اختیار شماست و براى شما بیان مى‏کند، او که خداوند عز و جل بعد از من به عنوان امین بر خلقش او را منصوب نموده است. او از من است و من از اویم.

او و آنان که از نسل من‏اند از آنچه سؤال کنید به شما خبر مى‏دهند و آنچه را نمى‏دانید براى شما بیان مى‏کنند.

بدانید که حلال و حرام بیش از آن است که من همه آنها را بشمارم و معرفى کنم و بتوانم در یک مجلس به همه حلال‏ها دستور دهم و از همه حرام‏ها نهى کنم. پس مأمورم که از شما بیعت بگیرم و با شما دست بدهم بر اینکه قبول کنید آنچه از طرف خداوند عز و جل درباره امیر المؤمنین على و جانشینان بعد از او آورده‏ام که آنان از نسل من و اویند، و آن موضوع امامتى است که فقط در آنها بپا خواهد بود، و آخر ایشان مهدى است تا روزى که خداى مدبِّرِ قضا و قدر را ملاقات کند.

اى مردم، هر حلالى که شما را بدان راهنمایى کردم و هر حرامى که شما را از آن نهى نمودم، هرگز از آنها بر نگشته‏ام و تغییر نداده‏ام. این مطلب را به یاد داشته باشید و آن را حفظ کنید و به یکدیگر سفارش کنید، و آن را تبدیل نکنید و تغییر ندهید.

من سخن خود را تکرار مى‏کنم: نماز را بپا دارید و زکات را بپردازید و به کار نیک امر کنید و از منکرات نهى نمایید.

بدانید که بالاترین امر به معروف آن است که سخن مرا بفهمید و آن را به کسانى که حاضر نیستند برسانید و او را از طرف من به قبولش امر کنید و از مخالفتش نهى نمایید، چرا که این دستورى از جانب خداوند عز و جل و از نزد من است، و هیچ امر به معروف و نهى از منکرى نمى‏شود مگر با امام معصوم.

اى مردم، قرآن به شما مى‏شناساند که امامان بعد از على فرزندان او هستند و من هم به شما شناساندم که آنان از نسل من و از نسل اویند. آنجا که خداوند در کتابش مى‏فرماید: «وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فى عَقِبِهِ»، «آن امامت را به عنوان کلمه باقى در نسل او قرار داد»، و من نیز به شما گفتم: «اگر به آن دو (قرآن و اهل بیت) تمسک کنید هرگز گمراه نمى‏شوید.»

اى مردم، تقوى را، تقوى را. از قیامت بر حذر باشید همانگونه که خداى عزوجل فرموده: «اِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَیْى‏ءٌ عَظیمٌ ««زلزله قیامت شیئ عظیمى است».

مرگ و معاد و حساب و ترازوهاى الهى و حسابرسى در پیشگاه رب العالمین و ثواب و عقاب را به یاد آورید. هر کس حسنه با خود بیاورد طبق آن ثواب داده مى‏شود، و هر کس گناه بیاورد در بهشت او را نصیبى نخواهد بود.


86/10/3
12:0 صبح

خطبه غدیر-8(حضرت مهدى عجل اللّه‏ فرجه)

حضرت مهدى عجل اللّه‏ فرجه

بدانید که آخرینِ امامان، مهدى قائم از ماست. اوست غالب بر ادیان، اوست انتقام گیرنده از ظالمین، اوست فاتح قلعه‏ها و منهدم کننده آنها، اوست غالب بر هر قبیله‏اى از اهل شرک و هدایت کننده آنان.

بدانید که اوست گیرنده انتقام همه خون‏هاى اولیاء خدا. اوست یارى دهنده دین خدا.

بدانید که اوست استفاده کننده از دریایى عمیق. اوست که هر صاحب فضیلتى را به قدر فضلش و هر صاحب جهالتى را به قدر جهلش نشانه مى‏دهد. اوست انتخاب شده و اختیار شده خداوند. اوست وارث هر علمى و احاطه دارنده به هر فهمى.

بدانید که اوست خبر دهنده از پروردگارش، و بالا برنده آیات الهى. اوست هدایت یافته محکم بنیان. اوست که کارها به او سپرده شده است.

اوست که پیشینیان به او بشارت داده‏اند، اوست که به عنوان حجت باقى

مى‏ماند و بعد از او حجتى نیست. هیچ حقى نیست مگر همراه او، و هیچ نورى نیست مگر نزد او.

بدانید او کسى است که غالبى بر او نیست و کسى بر ضد او کمک نمى‏شود. اوست ولى خدا در زمین و حکم کننده او بین خلقش و امین او بر نهان و آشکارش.


86/10/2
8:46 عصر

خطبه غدیر7-2(پیروان اهل بیت علیهم‌السلام و دشمنان ایشان)

ادامه
بدانید که دوستان ایشان کسانى هستند که بهشت براى آنان است و در
آن بدون حساب روزى داده مى‏شوند
.

بدانید که دشمنان اهل بیت کسانى‏اند که به شعله‏هاى آتش وارد مى‏شوند. بدانید که دشمنان ایشان کسانى‏اند که از جهنم در حالى که مى‏جوشد صداى وحشتناکى مى‏شنوند و شعله کشیدن آن را مى‏بینند.

بدانید که دشمنان ایشان کسانى‏اند که خداوند درباره آنان فرموده است: «کُلَّما دَخَلَتْ اُمَّةٌ لَعَنَتْ اُخْتَها ...» : «هر گروهى که داخل جهنم مى‏شوند همتاى خود را لعنت مى‏کنند، تا آنکه همه آنان در آنجا به یکدیگر بپیوندند آخرین آنان با اشاره به اولین آنان مى‏گویند: پروردگارا، اینان ما را گمراه کردند؛ پس عذاب دو چندان از آتش به آنان نازل کن. خدا مى‏فرماید: براى هر دو گروه عذاب مضاعف است ولى شما نمى‏دانید».

بدانید که دشمنان ایشان کسانى‏اند که خداوند عز و جل مى‏فرماید: «کُلَّما اُلْقِىَ فیها فَوْجٌ سَاَلَهُمْ خَزَنَتُها اَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذیرٌ...» : «هر گاه گروهى را در جهنم مى‏اندازند خزانه داران دوزخ از ایشان مى‏پرسند: آیا ترساننده‏اى براى شما نیامد؟ مى‏گویند: بلى، براى ما نذیر و ترساننده آمد ولى ما او را تکذیب کردیم و گفتیم: خداوند هیچ چیز نازل نکرده است، و شما در گمراهىِ بزرگ هستید. و مى‏گویند: اگر مى‏شنیدیم یا فکر مى‏کردیم در اصحاب آتش نبودیم. به گناه خود اعتراف کردند، پس دور باشند اصحاب آتش

بدانید که دوستان اهل بیت کسانى هستند که در پنهانى از پروردگارشان مى‏ترسند و براى آنان مغفرت و اجر بزرگ است.

اى مردم، چقدر فاصله است بین شعله‏هاى آتش و بین اَجر بزرگ!

اى مردم، دشمن ما کسى است که خداوند او را مذمت و لعنت نموده، و دوست ما کسى است که خداوند او را مدح نموده و دوستش بدارد.

اى مردم، بدانید که من نذیر و ترساننده‏ام و على بشارت دهنده است.

اى مردم، بدانید که من مُنذر و بر حذر دارنده‏ام و على هدایت کننده است. اى مردم، من پیامبرم و على جانشین من است.

اى مردم، بدانید که من پیامبرم و على امام و وصى بعد از من است، و امامان بعد از او فرزندان او هستند. بدانید که من پدر آنانم و آنها از صلب او به وجود مى‏آیند.

<      1   2   3   4      >