سفارش تبلیغ
صبا ویژن

87/7/6
11:27 عصر

قهقه ی شیطان

سلام

سحر فرزاد جمشیدی میگفت صدای قهقه ی شیطون به گوش میرسه . چون زمان آزادیش  نزدیکه . راست میگفت، صداش رو میشنوم. شاید اینم کار شیطونه که کامپیوترم درست شد و امکان دسترسیم به اینترنت این دم آخری فراهم شد.تا تنه ام به تنه ی بی در و پیکر وب بخوره و بی در و پیکر بشم. آخه از قبل ماه رمضان بد جوری خراب شده بود و درست هم نمیشد. توی ایام روزه داری از شرش راحت بودیم . مثل قوتی که نخوردیم و آبی که نیاشامیدیم . با رایانه هم کار نکردیم و روزه مان بهتر بود . بیشتر از بیشتر شدن پارسال بیشتر شدیم. هر چند باید بیشتر از اینها بیشتر میشدیم که نشدیم و شرایط برای بیشتر شدن هم کمتر از قبل بود. کمتر نماز را با جمعیت خواندیم ولی حسنی که داشت این بود که تنها بودیم. هر روز به خودمان سرکوفت زدیم و حسرت دقایق از دست رفته جگرمان را از حسرت های دیگر بیشتر کباب کرد و چه خوب شد که  کباب شد. نان را بردیم و کباب گرفتیم. هر سال اینهمه کبابمان نمیدادند.امسال قیامتی بود از حسرت .به قول آقای پناهیان شب قدر مثل قیامته باید حسرت خورد و خود را سرزنش کرد. اما حسرت این قیامت میتونه شرایط رو عوض کنه . خدا خودش گفته شب قدر بهتر از هزار  شبه و کسی که حسرت بخوره برای این چند سال کاهلی و گناه ، انگار هزار سال حسرت خورده. البته این هزار سال برای ما در مقابل خدا کمه اما در مقابل کرم خدا............ .

خدا را شکر به خاطر همه نعمت ها و الطافش و مخصوصاً این سراب توهمی که میان برهوت اینترنتی پر از سراب به من اختصاص داد تا به صورت ناشناس ریا کنم !!! ( به خاطر ظاهر پراکنده و پریشان نوشته بالا عذر می خواهم)


87/5/17
11:59 عصر

تولد یک توهم

سلام

میلاد زینت پرستندگان و اعیاد شعبانیه مبارک باد!

متاسفانه برخلاف انتظارات در نیمه سال هشتاد و هفت قرار داریم ، دیروز تولد یک سالگی توهم من بود ولی این دومین پست امسالم است که در میان  فشارهای متعدد کاری، روانی،برزخی،فارغ التحصیلی،پروژه ای و ... نوشته میشود.دلم می خواست پیش از این، از مناسبت های تقویمی و غیر تقویمی استفاده کنم و مطالبی توهم آمیز و توهم انگیز بنویسم اما خوب نشد که بشود ......

در هر حال سال گذشته ،شانزدهم مرداد بود که این جایگاه را برای خود باز کردم تا واقعاً در آن بنویسم.اولین هدفم از این کار همان نوشتن بود و دومی نوشتن مطالبی منسجم حول محور عنوان(یعنی توهم)،و هدفم از انتخاب این عنوان ،دیدن موضوعات مختلف از جایگاه توهم و دیدن جایگاه توهمی موضوعات بود که یقیناً تا به حال در این وبلاگ به این اهداف نرسیده ام، که ممکن است همین به روز نکردن منظم و پراکندگی موضوعات مطرح شده ، دلیل اصلی اش باشد.
اما قابل توجه است که افتتاح این وبلاگ در زندگی من تاثیر بسزایی داشته و از روز تاسیس، نکات خوبی (مثبت یا منفی)بدست آورده ام.مثلاً از پارسال تا حالا در هر شرایطی ،با دیدی منتقدانه ، به منظور بیرون کشیدن موی سپید توهم از ماست افکار و اخبار و افعال و اشکال و اقوال و.... به مسایل نگاه کرده ام.و می خواستم این دید را با شما در میان بگذارم که نشد.البت در اولین پست که با عنوان ((افت..احیه)) تقدیم شد، متذکر شده بودم که شاید ترک کنم و دیگر ننویسم،اما به هر حال این حق شماست که در هر وبلاگی که می خواهید وارد شوید،با مطلبی نو روبرو شوید(هر چند چرت و پرت!!!) پس در این سالروز فرخنده، امیدوارم از حقتان بگذرید و بر من ببخشایید.....!

فعلاً خداحافظ


87/3/9
7:22 عصر

آفت نوآوری

سلام ، سال نو مبارک!

این اولین سلام حقیر در سال 87 است (البته خطاب به شما، احتمالا) و این خود نوعی نو آوری در عرصه سلام کردن است .اما نه از نوع قابل شکوفا شدن بلکه از نوع قابل شکوفا نشدن! به عبارت دیگر این از نوآوری هایی است که پروسه ی کهنه شدن را تسریع می کند.برای  وضوح بیشتر، میتوان تذکر داد که منظور،صرفآ  سلام و عید مبارکی نیست ،بلکه انجام این اعمال درغیر از وقت خودش است. وبه هر علتی از قبیل ساختار شکنی،تنوع طلبی، توجیه خطا و ... که عمل کرده باشیم، چون عوامل ظهور و بروز استعداد های نهفته در آن کار با هم چفت نشده اند، ابدآ این قوا به طور جامع به فعل تبدیل نمی شوند. و اگر قوای یک عمل به طور ناقص به فعل تبدیل شود،مثل این است که اصلا به فعل تبدیل نشده(برای رسیدن به یک مقصد،چه 100 متر با آن فاصله داشته باشیم،چه 1 میلیمتر،در هر دو صورت به مقصد نرسیده ایم!) و دیگر نمی توان انتظاری که از آن میرفت را داشت .اما اگر هنوز اقدامی در جهت شکوفایی آن بر نداشته ایم ،می توان به بروز کامل و جامع استعدادهایش امیدوار بود .مانند دانه میوه ای که قبل از کاشتن میتوانیم آنرا به صورت میوه های بالقوه ببینیم. اما اگر آنرا در غیر از وقت مناسب با خاک و آبی نا مناسب کاشتیم ،ممکن است چند میوه خشک و کوچک و بی خاصیت  که نمیتوان آنرا میوه نامید تحویل مان دهد یا اصلا پس از جوانه زدن در اثر سرما زدگی یا هر عامل دیگر کلا از بین برود وقابلیت شکوفایی اش را از دست بدهد .
پس به طور خلاصه تر میتوان گفت ،هر نوآوری که در جایگاه مناسب و با شرایط مناسب قبلی و بعدی انجام شود، به شکوفایی منجر میشود و اگر در هر کدام از مراحل سیر از قوه به فعل کوتاهی شود ، قوا به طور جامع فعل نشده و انتظارات رابرآورده نمیکند .
البته با دقت بیشتر در این قضیه ، ظرافت نام گذاری سال 87 به سال نوآوری و شکوفایی  از طرف مقام ولایت را بیشتر میتوان درک کرد.و این، ما را در جهت انجام بهتر فرامینشان ، کمک  میکند.

پپپپپپپپپپپپپپپپپپ .ننننننننننننننننننننننن

- از ابتدای ورودم به وولاگز ،با این عبارت اختصاری مواجه شده ام:"پ.ن" کی میدونه واقعا یعنی چه؟
- تسلیت ایام خدمت بزرگواران مادر از دست داده.
- متن بالا مربوط بود به دو ماه پیش.
- حقیر شدیدا دارای نوآوری هایی در زمینه متن هستم که امیدی به شکوفا شدن هیچ کدامش نیست. زیرا هر کدام را به مناسبتی برای وولاگ نوشته ام اما کمتر به متن قابل ارسال برای نت بدل شده و از وقتش گذشته.پس بیایید از خودمان شروع کنیم!!!


86/11/27
3:24 عصر

مخاطبِ لیز

سلام
باور کنید علت به روز نکردن مرتب، کم آوردن در مطالب نیست ولی غیر از کم آوردن می توان دلایل موجه و غیر موجه بیشماردیگری را بیان کرد تا خود را ازاین خطا تبرئه کنیم. منتهی فکر نکنم گوش کسی حوصله شنیدن چنین دلایلی را داشته باشد و دهان مبارک مخاطبان بیرحمانه میگوید که (( بس است توجیه ،اگر حرف حسابی داری بگو وگرنه کار دارم می خوام برم !!!)) و تو سعی میکنی خود را عادی جلوه بدهی و بزاق فراوان دهانت را به آهستگی از تنگنای گلویت رد کنی ،مبادا کسی صدایش را بشنود!سپس در حرکتی کند به مغزت رجوع می کنی تا با تدبیری سریع  مخاطب را سر جایش نگه داری ، نکند گوش با ارزشش را بردارد و ببرد.ولی در آن لحظه انگارمغزت در خوابی شیرین فرو رفته . با تکانی شدید آنرا به خود می آوری و پیشنهادش را می پرسی او هم میگوید:(( برو قسم بخور که راست میگی و واقعا" نتونستی..)) .تو بدون اینکه بفهمی مغزت چی گفته با عجله میری تا این جمله را برای بیان، تحویل زبانت بدهی که ناگهان حس بدی به تو دست میدهد و اینبار مغز تو را با صدای بلند صدا میزند :((نروووووووووووووو....بببرگگگگگگگردددد...)) با شتابی وصف ناشدنی و یاری گرفتن از حرکات آکروباتیک تغییر جهتی صد و هشتاد درجه ای میدهی و به دهانت- که به هوای شروع نطق باز شده بود- میگویی همین طور بمان تا برگردم.هن هن کنان به مغزت میرسی و قبل از اینکه او چیزی بگوید تو می گویی((چچچی بگگگم بهششش؟؟؟ ...د یالله)).ومغز که حالتی متفکرانه به خود گرفته با طمانینه خاصی میگوید:((فقط هول نکن ... سعی کن جلو لرزش دست و پات رو بگیری....چند نفس عمیق بکش....وبا یک لبخند کوچیک دعوتش کن که بنشینه ....فعلا" برو این کارا رو انجام بده!!!...بعد دوباره بیا ببینیم چه میشه کرد؟؟!!!..)) و تو باز هم هول هولانه بر میگردی و راست شکمت را میگیری و میدوی به سمت دست و پا و ... که مغز داد میزند:((هول نشوووووو)) و تو با تمام وجود سعی میکنی در جایت میخکوب شوی اما به علت لیزی بیش از حدِ اعصاب، به شدت، با پشت روی اعصابت میخوری ومحل ضربه را خرد میکنی.بدون اینکه به روی خودت بیاوری یا به اطراف نگاه کنی به زور هم که شده درد را تحمل میکنی و روی دوپا می ایستی و به آهستگی طوری که لنگیدن و چوب شدن کمرت زیاد توی چشم نزند،میروی تا ماموریت را انجام دهی.
 غافل از اتفاقات پیش رو،آخر سر به سراغ دهان میری تا به او بگویی که از مخاطب دعوت کند به نشستن ولی با دیدن صحنه ای -از راه دهان-، سر جایت ماتت میبرد و تمام غصه ها و درد های اخیر در مغز استخوان هایت رسوب میکند.
اتفاقی که انتظارش را نداشتی بوقوع می پیوندد!!!مخاطب راهش را کشیده و رفته ....
فریاد مغز تو را به خود می آورد که:((نباید از دستش بدی بدی بدی دی دی دی ی ی ی....)). تو دوباره شتاب میکنی انگار تمام درد هایت به یکباره در استخوان هایت حل می شود.میروی سراغ چشم تا ببینی کجا رفت این گوش گریز پا!!! آن را در آستانه درب می یابی که دارد میرود. بدون فکر با پاهایت به طرف آن میدوی و با دستانت بازوی مخاطب را به شدت می چسبی و با نرم زبانی سعی بر نشستنش میکنی... وقتی به خود می آیی ، مخاطب را میبینی که جلویت نشسته و در چشمانت زل زده . با غرور و حس پیروزی ابتدا به سراغ دهان میروی و لبخندی حواله خط پیشانی طرف میکنی و سپس به سراغ مغز میروی و با گردنی افراشته روبرویش می ایستی .ناگهان گوش خراش ترین عربده ها در فضای مغزت می پیچد و گوشَت را تا آستانه دردناکی میبرد.بدون کوتاه آمدن از ژست مغرورانه به دنبال منشا صدا میگردی که کریه ترین صورتها را در مقابلت میبینی و بادت به یکباره خالی میشود!! بله این قیافه مال مغزت است ولی چرا؟؟
از او میپرسی ((چِدِس.......گوشم کر شد؟؟!!....بی ممممعنی!!)) مغز با همان هیبت و وحشت فریاد میزند که ((چرا سر خود کار میکنیییی فلان فلان.....))..........(مناقشات بین ایندو باشد برای بعد)......سر انجام پس از کوتاه آمدن مغز، به تو میگوید که :((فعلا" برو براش مقدمه چینی کن تا من برم مطلب جور کنم بدم برو بچز بیارن برات... برو)) .تو آهسته و فکورانه میروی تا مقدمه چینی کنی یا سر صحبت را باز کنی.مینشینی پشت دهان و فرماندهی را بدست میگیری ولی باز هم نمیدانی چه بگویی که صدای مخاطب عزیز،تو را وادار به صحبت میکند. او با عصبانیتی که در آن خویشتنداری نهفته شده با صدایی بلند میگوید:((پس چی شد افاضات جنابعالی؟؟؟ سر کاریم؟؟؟ اگه حرفی نداری میرمااااااا...!!!!)) وتو میگویی(( نه نرین خواهش میکنم ،بنشینید الان میگم (قورت دادن بزاق دهان،با صدا)...ببینید! اصولا" امروزه جذب مخاطب کار مشکلی شده و خوب البته مخاطب ها هم کم حوصله و تنبل شدن، حاضر نیستن برای شنیدن چهارکلمه حرف حساب دو کلمه مقدمه بشنون.یا حاضر نیستن فکر کنن..... اگه مطلبی بهشون بگی که برای فهمیدنش نیاز به فکر داشته باشن اصلا ترجیح میدن اون رو نشنون....اگه حرفت از یک دقیقه بیشتر بشه حوصلشون سر میره. معلوم نیست چطو می خواد بشه با این اوضا....))
-((بسه دیگه اینقدر اظهار فضله نکن .... همین چرندیات افاضاتت بود..م....ک...ب...ع...(سسسسوت)....ما رو باش خودمون رو مسخره این یه الف کردیم...تا من باشم.....))
مخاطب چند فحش زیر زبونی دیگر هم میدهد و میرود و تو در حالی که هنوز ((عَینِ)) اوضاع در گلویت مانده،باز هم ماتت برده.که صدایی آهسته از پشت سرت میگوید:((جناب مغز گفتند در مورد 22 بهمن صحبت کنید!!))
...


86/10/21
12:27 صبح

دست من و دامان تو

سلام {و تسلیت}
دو سه روز پیش وقتی داشتم داخل کمدم را میکاویدم چشمم به دفتری آشنا خورد آنرا برداشتم و لای آنرا باز کردم. بالای صفحه نوشته شده بود: 2/11/85 روز دوم محرم....
خط خودم بود..و بعد از یک سال نکات زیادی برای من کم حافظه داشت و باعث شد وقت بیشتری را روی این سال از کف رفته اندیشه کنم.
تصمیم گرفتم بخشهایی از این نوشته را در این تار نمای توهم آفرین بنویسم::::...:

...الان محرم است و امروز روز دوم محرم. و ما بازهم همان که بودیم و چه بسا بدتر.دیشب به هیئت ......... رفتم.سخنران آقای ........ بودند و بعد مداحی آن پسری که نمیشناسمش و........و...... .میخواستم بگویم هیئت دیگر بوی خاک نمیدهد، اما بر خودم شک بردم شاید شامه? من پیر شده شاید هم القای شیطان است.ولی دیشب غصه خوردم .چون در هیئت بوی خاک نمی آمد.هیئت را چه به .....هیئت را چه به....هیئت را چه به ..... هیئت را چه به .....؟؟؟

چرا  نباید محفلی برای آنان که از خودشان خسته شده اند باشد؟چرا حزب اللهی ها را از همه جا میرانند حتی آنجا که حرف خداست؟ همه? محافل به دنبال جذب اند ولی جذب کی؟جذب جوانان علاف و در به در کوچه و خیابان ؟جوانان رفیق باز و نوار وسی دی و گوشی مد روز و هزار هزار اطواری دیگر؟این کارها به دل ما1 نمی نشیند . ما به اندازه کافی گناه میکنیم.دلمان  میخواهد برویم در جائی که از خود کنده شویم .می خواهیم رویمان نشود با وضع قبلی بیاییم می خواهیم بدون نغمه های حرام امام حسین (علیه السلام)را بشناسیم .اگر قرار است مدح و سخن و شکل و شمایل محفل ها همانی باشد که در بیرون است،آن بیرونی اش بهتر است.مگر من چه کرده ام؟....بهتر است بگویم...نه اصلاً بهتر است چیزی نگویم! هر حرفی بزنی در دادگاه علیه ات استفاده میشود.در دادگاه قیامت.از تک تک کلمات و جملاتت سوال میشود و وای اگر نتوانی جوابگو باشی.اما در این دادگاه از حرفهایی که نمیزنی هم میپرسند و باز هم وای اگر نتوانی جواب دهی.باید گفت و باید نگفت هر آنچه را گفتنی است و هر آنچه نگفتنی است.و من باز از کجا بدانم کدام گفتنی است و کدام نه !؟ یا کدام کجا و کدام کجا نه !؟

هیئت همیشه بهتر بود و هست چون خیمه حسینی است و نیست چون برای اولین بار فکر کردم که اگر ....(فلان مداح).... نیاید من هم نمی آیم.مگر به خاطر ...(فلان مداح).... می آمدم؟؟

ای خاک بر سرمان. حماقت را به سر حد کمال رسانده ایم.خودم را میگویم....ولی آخر مگر برای امام حسین میآییم؟امام حسین را چه نیازی به زاری من ؟....من بیشتر به این محفل نیاز دارم. من نیاز دارم تا به درگاه حسین دست نیاز بگشایم و از او خودش را طلب کنم.میروم..میروم و گوشه ای مینشینم...گاهی فریادی با جمع بر می آورم و گاه دستی بر سینه چون دیگران میکوبم تا حسین(علیه السلام) مرا نیز در زمره نیازمندان درگاهش ببیند..........خدایا شاید تو از من بدت بیاید چون شنیدم دیشب حدیثی را از امام صادق که فرمودند:خدا از افراد ضعیف خوشش نمی آید.پرسیده شد چه کسی است آن؟ فرمودند آنکس که نتواند نهی از منکر کند.......خدایا  می خواهم در دادگاه قیامت به تو بگویم کسی را که از او بدت می آید به خاطر گوشه مجلس حسینت به دامان حسین واگذار کن...دست من ودامان تو.

1-منظور از ما من و تمام آن جوانان مذکور و غیر آنها هستیم!!!


86/8/17
10:4 عصر

دلم آسمون میخواد..آسمون...

- چی می خوای مسلمم

- دلتنگ رفتنم....

- مسلم، دلش رو تو مشت حسین گذاشت و...رفت کوفه.....دیگه دلی نداشت که توی غربت کوفه بگیره ،یا تنگ بشه،.... اگر مسلمی، چرا تسلیم نیستی.... اگر دل دادی چرا بی دل نیستی...

- دلم گرفته مرتضی،دلم گرفته......این همه چراغ توی این شهر، هیچکدوم چشمامو روشن نمیکنه... این همه چشم توی این شهر، مرتضی ...هیچکدوم دلموگرم نمیکنه .....مرتضی اینجا همه میدَوَن که زنده بمونَن....... هیچکس نمیدَوه که زندگی کنه....اینجا هَمَش شده زمین ...دیگه آسمونی نداره این شهر.......من دلم آسمون میخواد مرتضی...آسمون...

- وقتی دلت آسمون داشته باشه چه تو چاه کنعان باشی ،چه تو زندان هارون،آسمون آبی بالا سرِته.

- آخه از کجا این آسمونو پیدا کنم مرتضی....

-فقط چشماتو باز کن تا آسمونِ چشمایِ صاحبتو بالای سرت ببینی...زمین و آسمون ازچشمای اون نور میگیرن پسر ، چشماتو رو خودت ببند مسلم........ببند...

 

قسمتی از بخش اولِ فیلم خداحافظ رفیق

 


86/7/25
10:9 عصر

حرف گوش کن

1- طاعات ، عبادات ،اطاعات ،دعا ها و هر کاری که برای خدا و رضای خدا انجام دادید قبول شد.
2- ماه رمضان دست و دلم به نوشتن نمی رفت شاید دلیلش بیرون شدن موقتی از توهم بود.برای همین کمتر وارد دنیای موهومی(مجازی) شدم. ببخشید!
3- می خواستم عید فطر را تبریک بگم ، گفتم حیفه به این زودی نگاهمو از این مخلوق خوشگل خدا بردارم و بدوزم توی یک تیکه شیشه(خر دجال).اگه با دل نمیتونیم بدرقه اش کنیم بانگاه که میتونیم.نمیتونیم؟
4- قبل از شروع  ماه عهد کردم سریالهای سیما را نبینم .خدا منو ببخشه که به عهدم وفا نکردم .اینم میوه ی ممنوعه ای بود که ما خوردیم و به شکرانه ی آن ، پیشانی به یک وجب خاک ساییدیم تا دوست دلمان را به یغما ببرد.(زکی خیال باطل......همه کارامون همینطوره. میوه ی ممنوعه می خوریم کلامونم میندازیم هوا).
5- یکی دو سطر پایین تر

وقتی داشتم کنار دریای آیات و احادیث و روایات رزق ودرآن هوای بهاری و نسیم دلچسب ماه رمضان که جان را زنده میکند آبتنی میکردم و با ماسه های معرفت برای خودم قلعه های بهشتی میساختم ناگهان به خود (همین خود خاکی پا در گل فرو!) آمدم و مشتی از همان یک وجب خاک بر سر خود ریختم که ای دل غافل ، تو بارها این ها را خوانده ای و شنیده ای و حتی رویش فکر کرده ای ،پس چرا این اولین بارت است که به این دریا پا میگذاری و قلقلک ماسه ها را زیر پایت حس میکنی؟ هر چند جای حسرت داشت اما بهتر این بود که در آن حال لذتمان را ببریم و این توبیخ و تنبیه را به بعد واگذاریم.

بعد از آن که دقیقتر شدم دیدم که چه بسیار کلمات و جملات وتوصیه هایی که از این وآن واینجا وآنجا میشنویم و میخوانیم اما ذره ای منتقل نمیشویم. تا به حال چند بار شنیده اید « هر آنکس که دندان دهد نان دهد».

در ماه رمضان که سوره عنکبوت را میخواندید چقدر روی آیه 60 تامل کردید «و کاین من دابة لا تحمل رزقها الله یرزقها وایاکم و هو السمیع العلیم»«چه بسیار بندگانی که قدرت تحصیل روزی خود را نداردو خدا آنها و شما را روزی میدهدو او شنوا وداناست»

آیا این حدیث را ازامام علی شنیده اید که«لکل ذی رمق قوت»«هر جانداری ، روزی خود را دارد» .

قصدم قیاس بین ضرب المثل  با آیه و روایت نبود. شاید بتوان به راحتی از کنار ضرب المثل گذشت اما چگونه میتوان از سخن کسی که همه وقایع و حقایق را مثل روز روشن میبیند و سخن میگوید گذشت و روی آن نماند و تامل نکرد؟سخن خدا که جای خود دارد. بگذریم،  برای جلوگیری از اطاله کلام ترجیح میدهم بقیة این راه را خود دوستان طی کنند مخصوصا جاهایی که قلم الکن هیچ استعدادی ندارد. اگر به جاهایی رسیدید که قلم توانست کاری بکند مرا هم متوجه کنید.اگر هم نه ، اشاره یا تذکر کافیست.

(اون بالائی ها رو جدی نگیرید.اگه کاملا از توهم بیرون بیایم به جایی میرسیم که اونجا این تصویرها شوخی ای بیش نیست)  


86/6/21
7:42 عصر

خروج از وهم در ماه خدا

سلام.

خدا را شکر به سلامتی رفتم مشهد و برگشتم.جای همه خالی بود! برای همه دعا کردم. دعای محوری من توی حرم امام رضا این بود:

اللهم اخرجنی من ظلمات الوهم و اکرمنی بنور الفهم اللهم افتح علینا ابواب رحمتک وانشر علینا خزائن علومک برحمتک یا ارحم الراحمین.

ان شا الله در این ماه رمضان که پیش روست از ظلمات وهم رهایی یابیم و به نور فهم تکریم شویم و دربهای رحمت الهی را به روی خود گشاده ببینیم و به خزائن علم الهی راه یابیم.

و صد البته که وقت استجابت این دعا دقیقآ در ماه رمضان است . چرا که به گفته پیامبر اعظم در این ماه شیطان در غل و زنجیر است و نمی تواند نفس اماره ما را تحریک کند تا اوهام ما را ظلمانی کند.

در این ماه درهای رحمت خدا باز است و وارد شدن به آن با خودمان.
در های جهنم بسته است و باز نکردن آن با خومان.

گناهان ما در این ماه نمیتواند مانع ارتباطمان با خدای تعالی شود.پس بهترین فرصت استغفار و سنگین کردن میزان است، در روزی که میزانها سبک است (یوم تخف الموازین)اگر قدر بدانیم.

پس ای قادر متعال در این ماه ما را به خود برسان. که تنها تو قادری...........
فراموش نکنید که صلوات بر محمد و آل محمد باعث سنگین شدن میزان ها میشود.

ان شا الله به زودی رزق را دنبال میکنم.
التماس دعا..........................................یا علی

 


86/5/31
9:8 عصر

توهم در رزق

سلام

انسانها در تفکرات خود،معمولآ دچار توهماتی میشوند. و بر اساس تفکراتشان تصمیم میگیرند.و تصمیمی که بر پایه توهم باشد قطعآ نتیجه قابل قبول و مورد انتظاری در بر نخواهد داشت.

یکی از مسائلی که معمولآ انسانها در برخورد با آن بازیچه ی توهم خود می شوند،مسئله رزق است.

شاید این مسئله در زمانه ما مهمترین مسئله ی حل نشده ایست که در عین حال کمتر کسی به اهمیت آن و سعی در حل آن توجه دارد.البته این مسئله به راحتی توسط قرآن واهل البیت(علیهم السلام) حل شده و در نظام اسلامی جایگاه مشخصی دارد.ولی در عصر ما دستخوش طوفان ویرانگر غربی شدن و مدرنیسم شده و جایگاه واقعی خود را در بین مردم به جایگاهی موهومی داده است.

بحث پیرامون این موضوع که چرا مسئله رزق در زمان ما به صورت مسئله ای مبهم درآمده،(1) ولی در صدر اسلام اینقدر ابهامات در آن نبود ، شرایط تحقیقاتی،مطالعاتی و ادراکی بیشتری می طلبد(2) ولی میتوان با توجه به بقیه ی موضوعات مثل جبرو اختیار که در صدر اسلام ،کمترمسلمانی پیرامون آن مسئله مشکل داشته ، چنین دریافت که مشکل ما درتفاوت منظرمان نسبت به منظر مسلمین صدر اسلام در نگاه به چنین موضوعاتی است. درمنظری که اسلام راستین در صدر ظهورش برای مسلمین ایجاد کرد چنین مشکلاتی مطرح نبود ، ولی امروزه با وجود سیل تفکرات غالب اومانیستی (3) و توهمیِ غرب گرایانه ، که نا خود آگاه هر انسانی ولو مذهبی را مورد هجمه قرار میدهد و در طرز تفکر و اعتقادات او رخنه می کند، منظرو جهت نگاه عموم انسانها کاملآ متفاوت است و به علت واحد بودن حقیقت (4) ، جواب این مسئله فقط در یکی از دیدگاه ها وجود دارد و اگر هم در منظر دیگر برای آن جوابی داشتیم ، آن جواب اصلآ وجود ندارد!(5)

پس اگر بخواهیم پیرامون این موضوع بحث کنیم ، ابتدا باید وجود خود را از تفکرات و نگاه های اومانیستی ( وتوهمی) کاملآ خالی کنیم ، سپس با منظر اسلامی آشنا شویم و سعی کنیم وجودمان(6) را اسلامی کنیم.آنگاه لازم است دوباره نگاهی دقیق به مسئله بیاندازیم و ببینیم که آیا هنوز هم به صورت مسئله مانده است یا خیر و اگر مشکل باقی است آیا هدف ما از طرح این سوال تغییر کرده یا نه؟

به خواست خدا سعی میکنم در آینده با نگاهی غیر توهمی و غیر اومانیستی مسئله ی رزق را دنبال کنم.

---------------------------------------------------------------------------------------------------------

1-     البته برای آنها که دغدغه ی کشف حقیقت کلام قرآن و معصوم را دارند

2-     که فقیر، محرومم .!!!

3-     انسان محوری یا اصالت انسان

4-     چون خدا حق مطلق  است و هر حقیقتی از حق مطلق سرچشمه میگیرد ،وخدا احد است (قل هو الله احد).

5-     چون حقیقت نیست و غیر حقیقت هم وجود ندارد(قل هو الله احد).آن هم که ما میگوئیم، توهم است.

6-     منظور از وجود،حقیقت است زیرا فقط حقیقت وجود دارد. در ضمن حقیقت نمی میرد!

توهمات اضافی:

1-     مطلب بالا را سعی کردم سریع تر ارسال کنم . چون میدونستم اگر بخواهم روی آن بمانم و تکمیلش کنم ،تا ابد این وبلاگ به روز نمی شد(شاید به مقام فنا می رسیدم)

2-     بحث درمسئله ی رزق بسیار بالاتر از حد و اندازه های نانو متری این فقیر است . پس(ای خدا) به من عاجز کمک کنید .

3-     اگر مشکلی به نظرتون اومد حتمآ بگید.(اعم از لپی،لفظی،انشائی،مفهومی و....)

4- توهم اضافی موقوف.....................................


86/5/26
10:8 عصر

مردم در کلام امام حسین......

حلول ماه شعبان و اعیاد شعبانیه مبارک باد.

یک حدیث خوب از امام حسین:
مردم بندگان دنیایند و دین بازیچه ی زبان آنهاست ، آنگاهکه زندگیشان بر وفق مراد است بر گرد دین باشند ولی هنگام آزمایش و سختی ، دینداران کم اند

-----------------------------------------------------------------------------
تاویل متوهم: مردم دچار توهم اند و دین بازیچه ی توهم آنهاست،آنگاه که توهمشان به راه است گرد دین باشند ولی هنگام آزمایش و سختی دینداران کم اند(این تاویل  پر از توهم بود !!!)
-----------------------------------------------------------------------------

بیا ئید توی این ماه و این ایام سعی کنیم وقتی به آیات و روایات برخورد می کنیم توهماتمون رو کمتر کنیم و بیشتر دقت کنیم.

دعا در این ایام فراموش نشه . یا علی


   1   2      >